نویسنده: رابین شارما
مترجم: رضا اسکندری آذر
تعداد صفحات: ۳۴۴
عنوان انگلیسی: The 5 AM club
کتاب باشگاه پنج صبحی ها نوشتهی رابین شارما توسط نشر نون منتشر شده است. شارما در این کتاب با زبانی داستانی و گیرا مبانی موفقیت در عرصهی زندگی را با مخاطبان خود به اشتراک گذاشته است. باشگاه پنج صبحی ها به شما کمک میکند تا هرروز صبح با انگیزه از خواب برخیزید و برای داشتن یک روز پرانرژی برنامهریزی کنید. این کتاب را میتوان مرجعی کامل برای تغییر عادات و جایگزین کردن عادات منفی با عادات مثبت در جهت رسیدن به بیشترین بازدهی در طول زندگی و حفظ انگیزه و انرژی دانست.
رابین شارما نویسنده و سخنران انگیزشی اهل کانادا است. معروفترین اثر او “راهبی که فراری اش را فروخت” به بیش از ۷۰ زبان ترجمه شده است. شارما در سنین جوانی به شغل وکالت مشغول بود ولی در ۲۵ سالگی این حرفه را رها کرد و به نویسندگی روی آورد و در سال ۱۹۹۴ نخستین کتابش را منتشر کرد.
رابین شارما در باشگاه پنج صبحیها داستان دو غریبه را روایت میکند که با یک میلیاردر بزرگ آشنا میشوند و پیشنهادهای او را برای دستیابی به موفقیت همهجانبه در زندگی میپذیرند. نکات ارائه شده در این کتاب کاملا ساده و قابل اجرا و در عین حال بسیار تاثیرگذار است و خوانندگان را قادر میسازد از روز، هفته، ماه، سال و عمر خود به بهترین نحو ممکن بهرهگیری کنند و نتایجی عالی در زندگی حرفهای و شخصی خود رقم بزنند.
ایم کتاب در واقع الگو و برنامهای است که به مخاطبان کمک میکند زندگی خود را متحول کنند. تحولی که تمامی جنبههای زندگی انسان را دربرمیگیرد. یک برنامه جامع صبحگاهی که زندگی شخصی، سلامت، روحیه و زندگی حرفهای افراد را دگرگون میکند و به مخاطبان خود کمک میکند تا به موفقیت های خارق العاده دست پیدا کنند.
[ برای دستیابی به اطلاعات بیشتر پیرامون این کتاب، میتوانید به بررسی کتاب باشگاه پنج صبحی ها هم سری بزنید. ]
کارآفرین با لبخندی کج و معوج که ملغمهای از حیرت و خوشحالی بود، گفت:«اممم… جل الخالق!» بعد از آنکه توانست از حالت شوک به حال و هوای مدیریتی خودش که بیشتر به آن عادت داشت، برگردد، بالاخره توانست بگوید: «ما توی سمینار شما بودیم. اممم… شما روی صحنه، عالی ظاهر شدید. من مدیریت یه شرکت فناوری رو به عهده دارم. اهل فن صنعت از ما با عنوان «موشک» یاد میکنن، چون ظرف چند سال، رشد تصاعدی داشتیم. اوضاع داشت عالی پیش میرفت تا اینکه مدتی قبل…» باقی حرفش را خورد.
نگاهش را از روی سخنران برداشت و روی هنرمند برد. برای لحظاتی، دستپاچه، با دستبندش ور رفت. خطوط روی صورتش وضوح بیشتری یافتند. و در آن لحظه، روی آن ساحل تماشایی، نگاه خسته سنگین و زخم خوردهای روی سیمایش ظاهر شد.
سخنران پرسید: «چی بر سر کسب و کارت اومد؟» «بعضی از کسانی که روی کسب و کارم سرمایهگذاری کرده بودن، احساس کردن که من زیادی سود میبرم. اونها سود بیشتری میخواستن. آدمهای خیلی حریصی بودن. این شد که تیم اجراییام رو بازیچه خودشون قرار دادن و کارمندهای کلیدیام رو متقاعد کردن که علیهم صفآرایی کنن، و حالا هم سعی دارن از شرکت خودم بیرونم کنن. کسب و کارم حاصل تمام زندگی مه.»
کارآفرین ادامه داد: «تصمیم گرفته بودم خودمو بکشم. تا اینکه اون روز توی سمینار شما حاضر شدم. بخشهای زیادی از دانشی که شما در اختیارمون قرار دادید، بهم امید داد. خیلی از حرفهاتون باعث شد دوباره احساس قوی بودن کنم. البته، نمیدونم دقیقا چی بود، ولی شما وادارم کردید خودم و آیندم رو باور کنم. میخوام ازتون تشکر کنم. شما باعث شدید سفری رو برای بهینهسازی زندگی ام شروع کنم.»
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.