کتاب فکرتان را عوض کنید تا زندگی تان تغییر کند | برایان ترسی

کتاب فکرتان را عوض کنید تا زندگی تان تغییر کند نوشته‌ی برایان تریسی با ترجمه‌ی مهدی قراچه داغی توسط نشر ذهن آویز منتشر شده است. تریسی در این کتاب به شما کمک می‌کند تا از توانمندی‌های خود برای کسب موفقیت استفاده کنید. در این کتاب با برنامه قدم به قدمی برای رسیدن به موفقیت رو‌به‌رو می‌گردید. این راهکار رسیدن به موفقیت به قدری منطقی و جلب توجه کننده است که می‌تواند تحولی در عملکرد شخصی اشخاص ایجاد کند.

اگر آماده‌اید که به سوی عظمت و بزرگی گام بردارید و به نتایج شکوهمند برسید، بدانید که نقشه راهنمای مناسبی را در دست گرفته‌اید. شما دی ان ای آینده‌تان را در اختیار دارید. به تنهایی چیزی که برای رسیدن به یک آینده شکوهمند احتیاج دارید همین  است. تصمیم بگیرید چگونه می‌خواهید از مطالب کتاب در آینده خود استفاده کنید. برنامه‌ای بنویسید و بعد با شور و اشتیاق کتاب را بخوانید و آینده خود را تحقق بخشید.

خلاصه کتاب فکرتان را عوض کنید تا زندگی تان تغییر کند

برایان تریسی در این کتاب به شما نشان می‌دهد که چگونه منابع درونی حیرت‌انگیز خود را کشف کنید و به منابع شگفت‌انگیز درون خود دستیابی پیدا کنید تا به هر هدفی که برای خود در نظر گرفته‌اید، برسید. مطمئنا وقتی با به کار گرفتن مفاهیم و نقطه‌نظرهای مطرح شده در این کتاب به نتایج جدید و بهتر می‌رسید، در بهت و حیرت فرو می‌روید. اینها همان مفاهیمی هستند که موفق‌های دنیا و میلیونرهای خودساخته و رهبران تمامی فعالیت‌های اقتصادی از آن بهره برده‌اند.

[ اگر از مطالعه‌ی مرور این کتاب لذت بردید، پیشنهاد می‌کنیم به مرور کتاب بهانه تراشی ممنوع هم سری بزنید. ]

بیوگرافی برایان تریسی برایان تریسی یکی از بهترین متفکران و نویسندگان در زمینه رشد و اعتلای شخصی و دستیابی به موفقیت در جهان است. برایان تریسی در دنیای نویسندگی و سخنوری می‌درخشد. هم خود او و هم هزاران نفر از مردم دیگر از این نتایج برخوردار شده‌اند.

پاراگرافی از کتاب فکرتان را عوض کنید تا زندگی‌ تان تغییر کند

هر بار به زمینه کاری جدیدی وارد شدم، درباره آن رشته کاری آنچه را که می‌توانستم، آموختم. و بعد آموخته‌هایم را در اسرع وقت به کار گرفتم. ابتدا، به سروقت کتاب‌های کتابخانه‌ی محلی رفتم. بعد کتاب‌های موردنیازم را خریداری کردم و برای خودم کتابخانه شخصی درست کردم. به هر نواری که به دردم می‌خورد گوش دادم. در هر همایشی که لازم بود شرکت کردم.

وقتی 31 سالم بود، خود را برای ورورد به دانشگاه و درس خواندن آماده کردم. هزاران ساعت درس خواندم و مطالعه کردم تا در زمینه بازگانی مدرک گرفتم. نظریه‌های اقتصاد خرد و کلان را آموختم، آمار و احتمالات را یاد گرفتم، بر علوم مدیریت و حسابداری آگاهی پیدا کردم. بازاریابی را مطالعه کردم تا در زمینه بازاریابی مدرک گرفتم. مظریه‌های اقتصاد خرد و کلان را آموختم، آمار و احتمالات را یاد گرفتم، بر علوم مدیریت و حسابداری آگاهی پیدا کردم. بازاریابی را مطالعه کردم، با برنامه‌ریزی استراتژیک آشنا شدم. متعهد شدم که چیز یاد بگیرم.

فکر کردم که دیر به مهمانی آمده‌ام، فکر کردم همه می‌دانند که یادگیری کلید موفقیت در آینده است. وقتی به اطرافم نگاه کردم، دیدم تنها معدودی کار مرا می‌کنند اغلب اشخاص با نومیدی کارشان را دنبال می‌کردند. کارهایی را که دوست نداشتند، انجام می‌دادند، حقوقی به مراتب کمتر از آنچه استحقاقش را داشتند دریافت می‌نمودند. توانستم به آن‌ها راه نشان بدهم. به هرکسی که گوش شنوا داشت، آموختم که برای رسیدن به هدف‌هایشان آنچه را که لازم دارند، می‌توانند بیاموزند. محدودیتی در کار نبود، اما به نظر می‌رسید تنها معدودی گوش شنوا دارند.